معرفی کتاب: بادبادکباز...خالد حسینی
الهه ی الهام
انجمن ادبی

 

نام کتاب: بادبادکباز
نویسنده: خالد حسینی
مترجمان: زیبا گنجی و پریسا سلیمانزاده
ناشر: انتشارات مروارید/تهران/چاپ چهارم1389
تعداد صفحات: 419 صفحه


 شب که از سیزده به در برگشتیم به علی و مهدی گفتم از نظر فیلم و سینما سال خوبی را شروع نکرده ایم.تلوزیون این همه فیلم نشان داد و هیچ کدام آنی نبود که خستگی در کند. روز چهارم فروردین هم که آخرین روز سفرمان به مازندران بود به یک کتابفروشی در شهر ساحلی عباس آباد سری زدم تا به یادگار کتابی از این شهر خریده باشم. قیمت ها خیلی بالا بود و منصرف شدم.

تا این که غروب هفدهمین روز از سال نو در خانه ی کتاب اسلامشهر در حالیکه به دنبال منابع کارشناسی ارشد می گشتم، در قفسه ی کتابهای ادبی ، چشمم به « بادبادکباز» افتاد. این اسم را از آقای اکبر رضوانی همکار کتابخوان و فرهیخته ام شنیده بودم. شک نکردم. انگشت سبابه ام را لای کتاب های چیده شده در قفسه کردم و بادبادکباز را بیرون کشیدم و برای خرید به پیشخوان مراجعه کردم.آنجا بود که متوجه شدم با پولی که دارم یا باید بادبادکباز را بخرم یا کتاب تست و البته همیشه کفه ی ادبیات داستانی برای من سنگین تر از مفتعلن مفتعلن مفتعل و یا لازم و متعدی و سایر دانش های ادبی بوده است. خرید کتاب های تست هم ماند برای « شاید وقتی دیگر«!
می ارزید،« بیشتر حتی هم»! همان دو صفحه ی اول سحرم کرد و سه شبانه روزم را با امیر و حسن و سهراب و شخصیت دوست داشتنی رحیم خان و پدر امیر سهیم شدم. با اشتیاقی که کمتر در خودم سراغ داشتم بادبادکبازی می کردم.
به نظر من خالد حسینی نویسنده ی چیره دست و افسونگر بادبادکباز ضمن روایت قصه ی امیر و حسن و سهراب و تحلیل اوضاع افغانستان معاصر، آینه ای پیش روی خواننده اش قرار می دهد و او را به خودش می نمایاند.عشق، گناه، ترس، وجدان و رهایی همانطور که در زندگی روزمره ی ما جاریست در این رمان به نحوی زیباتر بیان می شود، خیلی هنرمندانه و تأثیرگذار و انسانی.
بخت یارم بود که سال نو را با یک رمان متفاوت و عالی شروع کردم.خواندن این کتاب را به تمام دوستانم مخصوصاً بر و بچ های افغان توصیه می کنم. شنیده ام فیلمی هم از روی همین رمان ساخته شده با بازی هنرمند هموطنمان آقای همایون ارشادی در نقش پدر امیر.می گویند فیلم خوبی هم از آب درآمده؛ اما همه می دانیم که فیلم کجا و کتاب کجا!؟


فرازهایی از کتاب:


* بی برو و برگرد حسن بهترین بادبادکبازیست که به عمرم دیده ام. خیلی عجیب بود که او همیشه قبل از فرود آمدن بادبادک به محل فرود می رسید. انگار نوعی جهت یاب درونی داشت.
* به هر طرف که می چرخیدم، نشانه های وفاداری اش را می دیدم.آن وفاداری پابرجای لعنتی اش!
* اگر می گفت نه، بابا حرفش را قبول می کرد، چون همه ما می دانستیم که حسن دروغ نمی گوید.
* دیدم که ماشین بابا از جدول دور شد و با خود کسی را برد که وقتی زبان باز کرد، اولین کلمه اش نام من بود.
* من و بابا بیشتر از آنچه فکرش را می کردم به هم شبیه بودیم. هردوی ما به کسانی که زندگی شان را به پای ما ریخته بودند، خیانت کرده بودیم.
* توی کابل آب لوله کشی هم مثل پدرها کمیاب بود...


حسن سلمانی
اسلامشهر/فروردین نود و سه




نظرات شما عزیزان:

mimjim
ساعت11:37---26 خرداد 1393
سلام عرض ارادت داریم خدمت همه الهه الهامیا ی گل وبلبل و سنبل وتپل و.....
درواقع استاد،بادبادک بازشروع رنجی که حالا روی دوش ماست رو روایت کرده.شروع همه نا امیدی ها... .حکایت بادبادک باز رو بار هاوبارها از خاطره های کودکی مادرم از لای قصه های پدرم شنیده بودم وحالا باخوندن این کتاب بیشتر می فهمم چرا وجیهه(ازآوازخوان های خانم افغانستان)آهنگ یاد آن زمان بخیر را نمیتونه بی بغض بخونه.در تمام طول داستان من هم بغض داشتم ومی شد که بارهاوبارها می ترکید.
خالد حسینی تا رژیم سگ صفت طالبان رانوشته وباید یک نفر ادامه داستان امیر وسهراب را تا اکنون بنویسد...
پاسخ:...و من امیدوارم اون یک نفر خانم دکتر مسعوده جمشیدی باشه.انشاءالله!!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:رمان بادبادکباز,خالد حسینی,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 21:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان